♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

ترنم

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .

و من...

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند ....!!!


نظرات 1 + ارسال نظر
میبــــــــــــدار چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:09

خیابانهای تنهـــایی دلـــــــــی ولگرد میخواهــــــــــد

و آوازم بــــــــــدون تو سکـــــــــوتی سرد میخواهد

برایــــت مرده بودم تا برایم تب کند قلبتـــــــ

ولی حتی نپرسیدی دلتـــــــ همدرد میخواهد؟!

سلام
باز هم با ابراز نظر قشنگت منو شرمنده کردی دوست خوبم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد