♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

اشک

دوست دارم اشک چشمان تو باشم

تا در چشم هایت متولد شوم

روی گونه هایت زندگی کنم

و روی لبانت بمیرم


 

دیدار

من و تو هستیم و بین مان فاصله

زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله

همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!

بیش از این انتظار مرا می سوزاند، دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم می پوشاند

تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست 

به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمی کنند

چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز

در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمی دانم، می دانند حال من و تو را

روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ،

امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم

دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم

به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ، تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت

خیره شوم به چشمانت تا بگویم

*خیلی دوستت دارم*

بالاخره بعد از دوازده روز انتظار فردا می بینمت عزیزم

می آیی تا با شهد شیرین حضورت، کویر تشنه انتظارم را سیراب گردانی


با این حساب احتمالا تا وقتی کنارم باشی دیگه احتیاجی به نوشتن و دلتنگی ها نباشه

گریه

تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

امشب واقعا دلتنگی عذابم می ده


ابهام زمان

گاهی اوقات فقط باید سکوت کرد و هیچ چیزی نگفت و در خفقان احساست سوخت و آتش گرفت

 و در نهایت فریاد داد نزد و آهسته آهسته نجوا کرد ایـن حقیقت را که

دوستت دارم

و گاه باید نبود و آهسته آهسته رفت 

گاهی اوقات باید شنید و آهسته آهسته گریست

 و گاهی اوقات باید جان سپرد به حقایـــــق هر چند تلخ هر چند نا مفهموم 

ولی باید پذیرفت این حقیقت مبهم را

 و گاه باید هزاران راه رفتن را نرفت و فقط دل به سکوت مرگ بار لحظه ها داد

 با صدای نم نم باران آرام گرفت ولی هر چند در آخر راه هم حتی اگر رسیدنی هم نباشد

 این حس خوب دوست داشتن را می توان با هم قسمت کــرد.

دوستت دارم


سایه

سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست

گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست

من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی

این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست