♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

تکرار

نمی دانم از غصه های خودم بنویسم یا از غمهای دل پاییزی تو ! فقط این را می دانم که تو مثل شبی می مانی که چادر پر از ستاره اش را گم کرده.

از انتظار چه بگویم که خسته از این واژه تکراری ام !



یا ضامن آهو


دوباره بال و پر پروازم در آمد
دوباره عشق سویم با سر آمد
گشتم کبوتر تا دیار خانه زادی
تنها همین کار از دل عاشق برآمد
قصد زیارت کردم و اوجی گرفتم
روحی مرا در چار چوب پیکر آمد
دور حرم چرخی زدم دیدم برای
جارو کشیدن جبرئیل شهپر آمد
بستم دخیلم را به یک جسم مشبک
گویا صدایی از دل آهن بر آمد
خوش آمدی ای زائر شوریده حالم
دلتنگ تو بودم در آفاق خیالم
هر چه دارم از لطف و نظر آقا ولی نعمتمان
امام رضا(ع) دارم
آقای من، یا غریب الغربا تولدت مبارک

لحظه های انتظار

یارمن یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست
لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشگی نریخت
نازنین این جا خدا هم پیششان محبوب نیست
نوبهارم درفراقت هیچکس محزون نشد
منجی انسانیت اینجاشرایط جور نیست
گرچه در هر جمعه ای زیبادعایت میکنیم
این دعاها برزبان است و دلی مرغوب نیست

 

(اللهم عجل لولیک الفرج ) التماس دعا

دلبرگها

امروز با کلی شوق و اشتیاق از خواب برخواستم

گویی نیامدنت را از خاطر برده بودم

اما چه سود که دیری نگذشت

غم دلتنگی ها از راه رسید

باز طلوع خورشید برایم بوی غروبی سرد و سنگین گرفت. . . 

گویی در پاییز محیط و محاط شده بودم

پاییزها از راه رسیدند

دل برگ های درخت احساسم  نیز بر زمین نشتند 

بی وفای من نیامدی . . . .


اشک

دوست دارم اشک چشمان تو باشم

تا در چشم هایت متولد شوم

روی گونه هایت زندگی کنم

و روی لبانت بمیرم