♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

♥ نای نامهܓ✿ܓ✿

ღ نه اینکه دردی نیست . . . گلویی نمانده برای فریاد ღ

دلدادگی

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتیست که شبها به تو می اندیشم
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش
حتم دارم که تویی آن شبح آئینه پوش

 

عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش

جمعه های انتظار

امشب جمعه ای دیگر از راه رسیده

اما با من گناه کار چه کار است

خدایا توفیق انتظار را نیز از من گرفتی

هر چقدر تلاش کردم امشب از انتظار بنویسم

دیدم که قلم یارای گنه کاران نیست

خدایا چه کرده ام

خدایا به کدامین گناه توفیق انتظار را از من گرفتی

خدایا به کدامین عذاب دچارم ساختی

خدایا مرا چه شده

ای رحیم من

یا رحمان من

با من چه کردی؟

الهی، ستارالعیوبم

من با کوله باری مملو از گناه دست نیاز به سوی بی نیازت دراز کرده ام

به خودت سوگند

که اگر رحیم نبودی

که اگر رحمان نبودی

من را جرات خطا نبود

کمکم کن تا صف منتظران ظهورش قرار گیرم

کمکم کن که تنها از تو یاری می خواهم یا ارحم الراحیمن

غروب

در غروب تنهای دلم با یاد تو نشسته ام
و به غروب زیبای خورشید می نگرم
تا چشمان تو را در افق بیکران دلم نظاره گر باشم
و در شب به ستارگان می نگرم تا برق چشمانت را به خاطر آرم
من به موجهای دریا مینگرم تا طنینی از صدای تو را در گوش خود بشنوم
و حرفهایت را همانند مرواریدی در صدف دلم نگه میدارم تا تداعی گر عشق اول و آخرم باشد
من به هیچ صیادی اجازه نمیدهم تا به صدف دلم دست نهد
تا که ببیند در آن چه مرواریدی بر جای مانده است
میدانی که دریای دلم فقط برای تو آرام است و فقط به تو اجازه می دهد
که در جزیره ء قلبم پای نهی ....!!
و اینک ای آرام من ،من هر روز و شب بر روی صخره های جزیره
قلبم به انتظار تو مینشینم تا تو از راه برسی
تا ستارگان، خورشید، آبها همه و همه برایمان سرود در کنار هم بودن را زمزمه می کنند.


برای تو

و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !
 و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !

 ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !
چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !
 بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... ! 
 چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !
برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !
کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !
ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!!


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !


زندگی

روزگارا... 
تو اگرسخت به من می گیری باخبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیرتر از
دیروزم . . .  گرچه  فردای غم انگیز مرا میخواند 
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
لحظات دیدار نزدیک است . . . 
زندگی باید کرد...

تقدیم به آنکه آینده را به انتظار دیدار او نشسته ام